سه شنبه12 اردیبهشت 91
سلام
دخترم ؛ عزیزدلم امروز اولین سالگرد تولدتوست خیلی خوشحالم صبح من رفتم سرکار و زودی برگشتم و اومدم خونه و با مامان بزرگ و فاطمه خونه رو مرتب کردیم و جشنها رو بستیم .وروجکم شما هم از بادکردن بادکنکها خیلی می ترسیدی و دوست نداشتی که بادشون کنیم آخه از ترکیدن چندتاشون حسابی ترسیدی و ساعت 3 بعداز ظهر که زمان دقیق تولدت بود داشتی غذا می خوردی و دو روزس هست که راه افتادی و چند قدمی میری (اما با احتیاز فراوان )بعد هم خوابیدی و ساعت 5 بیدار شدی و برا آهنگ تولدت مبارک رو گداشتم ودست میزدی ومیخواستی که لب تاب رو بیارم چیشت بدارم و بعد هم حمامت کردم و لباس قشنگی که خاله برای عیدت آورده بود روتنت کردم و تامهمونا بیان حسابی ازت عکس گرفتم اما متااسفانه همراهای نمی کردی و دور میز می چرخیدی بالاخره عکسهایی رو انتخاب کردم و اینجا میزارم....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی